آنیساآنیسا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

مثل عشق، اصل عشق

دلتنگی

امروز 24 خرداد نودو پنجه. الان یه ربع به ده صبحه. من تو اداره هستم و تو خونه ای عزیزم.  تلفن زنگ زد. صدای قشنگ تو بود. " الو مامان" " سلام عزیزم" " سلام مامان ، یه خبر خوب" " چی شده عزیزم" " مامان دندونم لق شد" بغض گلومو گرفت، نمیدونم چرا؟ درستش اینه که خوشحال باشم. نه؟ بعد از کمی مکث گفتم: " مبارک باشه عزیزم" " ناراحت شدی؟" " نه عزیزم خوشحالم" " از این به بعد باید برات بخونیم آنیسا بی دندون افتاد تو قندون..." و صدای خنده های تو... 9 سال پیش 23 خرداد من و بابا عروسی کردیم. 9 سال پیش دقیقا همین روز اولین روزی ...
24 خرداد 1395
1